جدول جو
جدول جو

معنی حسین آلان - جستجوی لغت در جدول جو

حسین آلان
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 39هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی ولی معتدل مالاریایی. دارای 175 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رود خانه قرانقو مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، نخود بزرگ. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی. راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ نِ حَلْ لا)
ابن منصور یا ابومغیث فارسی بیضاوی بغدادی صوفی که در بغداد در 26 ذی قعده 259 هجری قمری / 922 میلادی بدار کشیده شد. کتابها از وی باقی است. رجوع به حلاج در همین لغت نامه و تنبیه واشراف مسعودی ص 387 و فهرست ابن الندیم ص 190 و تاریخ بغداد ج 8 ص 112 و روضات ص 226 و ابن خلکان ج 1 ص 183 و منتظم ابن جوزی ج 6 ص 160 و بدایۀ ابن کثیر ج 11 ص 132 و لسان المیزان ج 2 ص 314 و هدیه العارفین ج 1 ص 302 و ابوالغداء ج 2 ص 75 و شذرات ج 2 ص 253 و مرآت الجنان ج 2 ص 253 و منهج المقال ص 117 و تنقیح المقال ج 1 ص 346 و مقدمۀ ماسنیون بر دیوانش و تاریخ الخلفاء ص 253 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَطْ طا)
ابن عبدالله بن یزید بن ازرق رقی مالکی معروف به جصاص محدث و جهانگرد و مصنف بود و در دمشق از هشام بن عمار و دیگران حدیث شنود و در 310 هجری قمری 922/ میلادی درگذشت. (تاریخ ابن عساکر ج 5 ص 1) (سیر النبلاء ج 9 ص 312) (معجم المؤلفین)
ابن محمد شافعی. درگذشتۀ پیرامن 420 هجری قمری او راست: المطارحات للامتحان. (هدیه العارفین ج 1 ص 308). و رجوع به ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ نِ)
دهلوی (محمد...) ملقب به شمس العلماء. درگذشتۀ 1330 هجری قمری او راست: ’آب حیات’ که تذکرۀ شعرای هند است. (ذریعه ج 1 ص 1 و ج 10 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
یا میرزا حسین خان آزاد. او طبیب ظل السلطان، سلطان مسعود میرزا پسر بزرگ ناصرالدین شاه بود، و وی پسر میرزا یوسف خان مستشار پست خانه بود، که از آزادیخواهان و طالبین اصلاح عصر خود بقلم میرفت، و او را رساله ای است درباب لزوم اصلاح خط کنونی فارسی به اسم ’رساله در وجوب اصلاح خط اسلام’ که به خط نستعلیق چاپ سنگی شده است ولی اسم مؤلف در خود رساله نیست. اما میرزا حسین خان از مدتهای مدید به این طرف از خدمت ظل السلطان استعفا داده و به اروپا آمده و در پاریس متوطن گردیده بودو من (محمد قزوینی) آن مرحوم را در اوقاتی که در پاریس اقامت داشتم از دور میشناختم زیرا که گاه گاهی به کتاب خانه ملی پاریس می آمد و با ادگار بلوشه کتابدار قسمت شرقی کتاب خانه پاریس به جامع سنخیت مشرب که هر دو باقصی درجه از نوع بشر بغایت متنفر و گریزان بودند، رفیق بود. صاحب ترجمه با هموطنان خود یعنی ایرانیان بوجه من الوجوه معاشرت نمیکرد و هیچکس از ایشان را حتی آقای صمدخان ممتازالسلطنه وزیر مختار ایران نه به خانه خود راه میداد و نه ب خانه آنها میرفت، و اگر اتفاقاً در کوچه، یکی از ابناء وطن خود را میدید میگریخت. آقای ممتازالسلطنه حکایت میکرد که برای امری ضروری فوری لازم بودکه با او ملاقات کنم، و چون مطلقاً کسی را به منزل خود راه نمیداد تدبیری به خاطر من رسید و صبح زود ساعت هشت که اولین توزیع نامه های پستی به اشخاص شروع میشود، به خانه او رفتم و در آپارتمان او را بشدت به رسم فراشهای پست کوبیدم، از داخل منزل صدای او را که میشناختم شنیدم که فریاد زد: ’کیست ؟’ من صدای خود را برای اینکه مرا نشناسد تغییر داده گفتم: ’فاکتور’ (یعنی فراش پست) او فوراً در را باز کرد و من فرصت ندادم که در را دوباره بعد از شناختن من به بندد و فوری خود را داخل آپارتمان افکندم و تغییر عجیب حال اورا از این شیوه که خورده بود محسوساً مشاهده کردم، ولی خود را هیچ به آن راه نزدم و او را هم شرم حضور و ادب مانع شد که کراهت قلبی خود را از حضور یکی از ایرانیان در منزل خود آن هم به این حیله و تزویر ظاهر سازد و دست بهم دادیم و مشغول صحبت شدیم. باری من بعلت همین فقره که وی از ایرانیان گریزان بود و با وجود پیشنهاد مکرر بلوشه که مرا با او آشنا سازد و به منزل ببرد هیچوقت نخواستم با او آشنا شوم. صاحب ترجمه در یکی از دو تألیف آتی الذکر خود از عمر خیام و رباعیات او و از اینکه انگلیسها ترجمه رباعیات خیام را در تمام اروپا و امریکا از پرتو ترجمه فیتز جرالد منتشر و مشهور کرده اند به شدت انتقاد کرده و در حق آن حکیم و شاعر بزرگ طعن زده است. مرحوم آزاد دو مجموعه از منتخبات اشعار و رباعیات فارسی، یکی به اسم ’گلزار معرفت’ دیگر به اسم ’صبح امید’ با ترجمه جداگانه هر یک از دو کتاب مزبور به فرانسه در سنوات 1906 و 1909 میلادی در لیدن از بلاد هلند به طبع رسانیده است، که در غایت نفاست است. وی در ماه مارس هزارونهصدوسی وشش میلادی مطابق 1355 هجری قمری در نتیجۀ تصادم با اتومبیلی وفات یافت و کتاب خانه بسیار جامع نفیس عدیم النظیر او را بتوسط کتابفروشی معروف (کواریچ) در لندن بحراج متفرق کردند. (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی در مجلۀ یادگار سال سوم شمارۀ چهارم). باید توجه داشت که کسی که در آغاز در شمار آزادیخواهان اصلاح طلب بوده و در پایان مجموعۀ اشعار فارسی خود را چاپ میکند. نمیتواند از همه ایرانیان متنفر باشد پس شاید از مأمورین دولت و وابستگان به ایشان در خارج دوری می جسته است. رجوع به حاشیۀ شدالازار ص 216 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن عبدالله چلبی آدرنوی حنفی متخلص به آلی. درگذشتۀ 1050 هجری قمری یک تاریخ عمومی به ترکی نگاشته و دیوان شعر ترکی و ریاض التراجم و جز آن به ترکی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 322)
لغت نامه دهخدا